برادرم
گوئیا یادمان رفته که این نفس های حبس شده
در حنجره ی زخمی ات
روزگاری برای زنده ماندنمان رجز خوانی کرده
برادرم!
حلالمان کن
که زخم حنجرت را نمک شده ایم ...
برادرم
گوئیا یادمان رفته که این نفس های حبس شده
در حنجره ی زخمی ات
روزگاری برای زنده ماندنمان رجز خوانی کرده
برادرم!
حلالمان کن
که زخم حنجرت را نمک شده ایم ...